دیدگانت قشنگ و دریایی
گفته هایت همیشه رویایی
اشک شب میچکد به کوکب صبح
گریه ای درکمال زیبایی
زلف شب پُر ستاره گردیده
گوهر زُهره اش تماشایی
در دل هر دقیقه شعر تری
بر لب آرم ز سوز تنهایی
غُنچهی واژهام چو میشِکُفَد
روی گُلبرگ آن تو پیدایی
چینی این سُکوت پُر غوغا
بِشکند گاه سُوت شب پایی
میزند شانه موی شب را باد
میدَوَد در دلم تمنّایی
چشم «سینا» به راه مانده هنوز
دل پُراز عشق وشورو شیدایی
در میان ستاره های شبم
ماه زیبا چرا نمیآیی؟
رحیم سینایی
تاریخ : یکشنبه 90/1/14 | 12:43 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.